کوهستان

گاه نوشته های یک فرزند زاگرس که اکنون ساکن کوهپایه های البرز است.

کوهستان

گاه نوشته های یک فرزند زاگرس که اکنون ساکن کوهپایه های البرز است.

چو تو خود کنی اختر خویش را بد: یک

چو تو خود کنی اختر خویش را بد

مدار از فلک چشم نیک اختری را


در ادامه شرح و توضیح شعر زیبای ناصرجان عزیز(ناصرخسرو قبادیانی رو میگم با بقیه ناصرا اشتباه نگیرید.)، بر آن شدم که این بیت معروف ایشان را قدری بسط دهم. احتمالا شرح بر این بیت ادامه دار خواهد بود و در صورت استقبال شروح بعدی اضافه خواهد شد و اما بعد ...

کمتر روزیه که خبری از دزدی، زورگیری، اعتیاد، مشکلات خانوادگی و اینجور چیزا نشنویم و البته بر همه واضح و مبرهن است که یکی از دلایل عمده این موارد که جامعه شناسان بش پرداخته اند نبود شغل و بیکاریست.

چرا شغل نیست؟ چون کارخونه ها و کارگاهه و بنگاههای تولیدی و خدماتی کسی رو استخدام نمی کنن.

چرا کسی رو استخدام نمی کنن؟ چون نیازی نمی بینن که تولیدشون را بالا ببرن و کارشونو گسترش بدن.

چرا نیاز به گسترش نمی بینن و حتی کارشونو تعطیل می کنن؟ چون هزار تا بدبختی دارن که جزء مهمترینشون اینه که تولیدشون فروش خوبی نداره.

چرا فروش خوبی ندارن؟ چون مردم نمیخرن و ترجیح میدن خارجی بخرن.

همون مردمی که مینالن از بیکاری و اعتیاد و بقیه موارد، در واقع خودشون یکی از عوامل اصلیه این ماجرا هستند.

لطفا همین الان برید بالا اون بیت ناصر خانو بخونید دوباره تا من بقیشو بگم.

توجه کنید که هر جنس تولیدی یه درصدی ازش هزینه دستمزده که بسته به اجناس متفاوته. شما فرض کنید 10 درصد، پس اگه یه جنس یک میلیونی داخلی خرید کنید انگار 100 هزار تومان دستمزد دادید کارگرای ایرانی و جلوگیری کردید از هزار تا بدبختی که گفتم.

پس به خاطر خودمون هم که شده به داد کارگرا و البته خودمون برسیم تا مصداقه شعر ناصر عزیز نشیم(نمیدونم چرا اینقد ناصر دوست داشتنی تو دنیا هست: حجازی، عبداللهی، خسرو).

جایی شنیدم که بعد از جنگ جهانی دوم ژاپنیا خواستن کاخه امپراطورو بازسازی کنن. میدونید که امپراطور موجود مقدسیه اونجا و خیلی براش احترام قائلن. گفتن بریم شیشه بخریم برا کاخه امپراطور ولی امپراطور گفت تا زمانی که کارخونه های شیشه ژاپنی تولیدو شروع نکنن نمیخاد شیشه بندازید برای قصر. اینجوریه که اونجا اونجوریه و اینجا اینجوری.

خلاصه اگه میخایم جامعه مون امن باشه و مشکلاتمون کم باشه بیایم خودمون به هم کمک کنیم و بزاریم گردش پول داخلی باشه .

تا درودی دیگر بدرود.

جاده نوشته ها

پشت یه نیسان آبی نوشته بود:

همه دنبال یارن         من دنبال بار

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

این قصیده ناصر خسروی بزرگ را خیلی دوست می دارم.

چند بیتش خیلی تَکن، خیلی عالی. بر عکس خیلی از شعرای دیگه که مدام در حال ناله از چرخ و فلک و مابقین، ناصر خان می تازه به این تفکر و میگه بکش به هم و کاری کن.

یه بخشاییش هم  تبلیغ شیعه گریست که البته اون روزگاران کاری بوده بس پر خطر و چه سروها به خاک افتادن به خاطر حب علی و آل علی، بر عکس امروز که دکان شده برای رسیدن به آلاف و الوف این دنیا.

بریم سراغ قصیده شماره شش ناصر خسرو قبادیانی بزرگ، برگرفته از گنجور.


نکوهش مکن چرخ نیلوفری را 

برون کن ز سر باد و خیره‌سری را


بری دان از افعال چرخ برین را

نشاید ز دانا نکوهش بری را


همی تا کند پیشه، عادت همی کن

جهان مر جفا را، تو مر صابری را


هم امروز از پشت بارت بیفگن

میفگن به فردا مر این داوری را


چو تو خود کنی اختر خویش را بد

مدار از فلک چشم نیک اختری را


به چهره شدن چون پری کی توانی؟

به افعال ماننده شو مر پری را

 

ادامه مطلب ...

عامو علی میرزا

بچه که بودم خیلی میرفتیم خونه پدربزرگ. خونه پدربزرگ تو دهات بود و معمولا هم بساط شب نشینی و مهمونی به راه بود و بیشتر وقتا دور و برش شلوغ. یکی از مهمونا که بعضی روزا یا شبا سر میزد عامو علی میرزا بود. عامو علی میرزا  پیله ور بود، به زبان محلی چَرچی. پیرمرد کارش این بود که میرفت از شهر جنس می خرید و بار خرش می کرد و میبرد دهات اطراف و میفروخت. همون کاری که حالا با وانت میکنن و تو بعضی محله ها یا دهات میارن یه چیزایی می فروشن.

عامو علی میرزا وضع مالی خوبی نداشت ولی همیشه شکر گذار خدا بود. به وختایی تو مهمونیا میخواستن سر به سرش بزارن میگفتن عامو علی میرزا مگه خدا برات چه کرده که انقد شکرش می کنی؟ جواب پیرمرد همیشه این بود: "مَر مَ وِرِه خدا شی کِردَم؟" (مگه من برا خدا چکار کردم؟)

پیرمرد دیگه نیست. اون جواب ساده اوایل به نظرم با مزه میومد و ته دلم یه ته خنده ای هم میزدم ولی این روزها بیشتر بش فکر می کنم:  "مَر مَ وِرِه خدا شی کِردَم؟"

پشه های هوشمند

از ترس پتو رو پیچیدی خودت و فقط یه سوراخ برای تنفس گذاشتی که یه صدای وینگه میاد و بعدشم می فهمی مورد حمله یکی ازشون قرار گرفتی. گرمت که بشه و پاهاتو از پتو بزاری بیرون که دیگه باید منتظر باشی بریزن با خیاله راحت ترتیبه پاهاتو بدن. بعدشم خارش و باد کردن جای نیش پشه.

روزهای گرم که می رسه یکی از مشکلات جدی به خصوص موقع خواب پشه ها هستند. برای رویارویی با این موجودات روشهای زیادی وجود داره از جمله حشره کشهای شیمیایی که من خوشم نمیاد استفاده کنم به همین دلیل دنبال روشهای دیگه رفتم. برام جالب بود که بدونم حشره کشهای الکتریکی چجوری کار می کنن و به این ترتیب شروع کردم به مطالعه و یه چیزایی درباره این موجودات فهمیدم که خیلی برام جالب بود و عجیب.

پشه هایی که خون میخورن پشه های ماده هستند که نیاز به خون دارند برای تخمگذاری.

پشه ها برای پیدا کردن قربانی از انواع حسگرها استفاده می کنند از جمله حسگر دی اکسید کربن و حسگر بو، که هر دوی این حسگرها اونها را راهنمایی می کنه به سمت جانورانی که می تونن خون مورد نیاز اونها رو تامین کنن.

پشه ها در هر ثانیه حدود 500 تا 600 بار بال می زنند و اون صدای وینگه بد نوا ماله همین بال زدنه.

پشه ها در موقع خوردن خون موادی به بدن تزریق می کنن که از لخته شدن خون جلوگیری می کنه و راحتتر می تونن به ماموریتشون برسن.

حشره کشهای لامپی برای مقابله با پشه ها ناتوانن چون اونا دنبال منابع گاز کربنیک و بو های خاص هستند و علاقه ای به منابع نور ندارند و در واقع این حشره کشها بیشتر حشرات بی آزارو می کشن.

خلاصه رفتم یه حشره کش الکتریکی راکتی گرفتم و این روزا در حاله نبرد با پشه های هوشمند. البته یه نکته دیگه هم اینکه این دوستان وقتی دست به راکت نیستی راحت میان و جولان میدن و کارشون را انجام میدن ولی تا دست به راکت میشی یهو غیب میشن و با پرواز در مناطق کور پنهان میشن تا بعد به موقع کارشونو انجام بدن.

خلاصه موجوداتی هستند عجیب و بسیار هوشمند و باور نکردنیه که این همه توانمندی چجور تو این حجم خیلی کوچک جا میشه. جل الخالق.