کوهستان

گاه نوشته های یک فرزند زاگرس که اکنون ساکن کوهپایه های البرز است.

کوهستان

گاه نوشته های یک فرزند زاگرس که اکنون ساکن کوهپایه های البرز است.

باغ لاله ها

امسال هفدهمین دوره جشنواره لاله ها برگذار شد. چند سالی بود که می خواستم سری به این باغ لاله ها بزنم که خدا رو شکر امسال جور شد که بریم و چقدرم چسبید. پنج شنبه گذشته حدود ساعت 6 رسیدیم اونجا و چه بارونی میومد. حسابی خیس شدیم و سرد بود ولی خیلی خوب بود.

این سالها باغ لاله های گچسر جشنواره ای برگذار می کنه که معمولا زمانش حدود 10 روزی در اردیبهشت ماه است و بسته به وضعیت هوا و شکوفایی لاله ها می تونه زمانهای متفاوتی باشه. امسال این جشنواره حدود 7 تا 18 اردیبهشت بود فکر کنم.

داستان این جشنواره به خانواده ای بر میگرده که سالهاست در کار پرورش گل و به خصوص لاله هستند. پدر این خانواده که الان در قید حیات نیستند شروع کننده این جشنواره بوده و فرزندان و نوادگان این رسم را ادامه می دهند و چه رسم خوشایندیست. در مدت جشنواره، درهای باغ لاله ها که یک ملک خصوصی هست برای دیدن عموم باز میشه و بازدید کننده ها میتونن از باغ و لاله ها دیدار کنند.

چند سالی هست که شهرداریها در بیشتر نقاط کشور نزدیکای عید لاله می کارند و بعضی پارکها مثل پارک شریعتی تهران خیلی زیبا لاله کاری میشه ولی دیدن این لاله ها در مهد اصلیشون و در کنار جاده چالوس که بیشترمون خاطره های خوبی ازش داریم مزه دیگری داره و این امکان خوب فراهم شده به همت این خانواده.

اگر خواستید سال آینده دیدن این باغ برید باید از کرج به سمت چالوس حدود 60 کیلومتر برید و نرسیده به روستای گرماب سمت چپ جاده این باغ خودنمایی می کند. برای پارک هم میتونید کنار جاده پارک کنید. اگر این مختصات: N 36.0505 E 51.31404 رو تو نقشه گوگل روی گوشیتون وارد کنید میتونید باغ رو تو نقشه ببینید.

اگر خواستید بعد از بازدید میتونید تا تونل کندوان هم برید و از آشهای اونجا هم لذت ببرید. موقعی که ما رسیدیم تونل کندوان داشت برف میومد اونم تو 17 اردیبهشت. برفی که کل زمستون منتظرش بودیم رو اونجا دیدیم. اگر بازم حال داشتید میتونید مسیره جاده چالوسو ادامه بدید و از این جاده بسیار زیبا و مناظرش لذت ببرید.

این دو تا عکس رو وقتی بارون کمی سبک شده بود گرفتم.


آخ اگه بارون بزنه

امروز بالاخره بارون زد و عجب حالی داشت بارون خنک بعد از چند روز بهاری گرم.

خدایا مچکرم خیلی چسبید.

چند شخصیتی ها

این روزها دچار پارانویای "در گروه اشتباهی گذاری" شدم.

لابد می گید این چجور پارانویایی هست. الان تعریف می کنم براتون.

من تو چند تا گروه وایبری عضوم:

یکیشون فامیلا پدری هستن که خاطرات مشترکی با هم داریم. اونجا من یه برادر، یه پسر عمو یا پسر دایی هستم که البته آدم موقر و متینیه.

یکی دیگه، همدوره ایهای کارشناسی هستند که جو این گروه بسیار فرهیخته و عرفانیه و من اونجا هم یه همکلاسی سابق موقرم.

یک گروه دیگه با دوتا از دوستای دوره ارشد تشکیل دادیم که البته با اونا ندارتریم و خود واقعیمون هستیم بیشتر.

و یک گروه دیگه که نصف بیشتر مطالبش جوکای خاک بر سری و ازین دسته.

و البته چن تا گروه دیگه.

حالا مشکل از اینجا ناشی میشه که من تو هر کدوم از این گروهها یه جور خاصی باید باشم که با گروههای دیگه متفاوته و نمیتونم خود واقعیم باشم.

اون شک و تردید پارانویایی وقتایی میاد که تو هول و ولای خوندن این گروه و اون گروه بخوای یه جوک خاک بر سری رو از گروهی حمل کنی به گروهه دیگه و همش تو شک و تردیدی که نکنه اشتباهی بزاری تو گروهه بغلی و نقاب شخصیتیت منفجر شه.

فک کنم تو ممالک راقیه این مشکل کمتر وجود داره و ملت بیشتر خود واقعیشونو نشون میدن، صرفنظر از اینکه در چه موقعیتی هستند و چه شرایطی.

امیدوارم یه روزی مام بتونیم این نقابا رو بشکونیم و همه جا خود واقعیمونو نشون بدیم و از دست این پارانویا هم رها شیم.