این روزها که از سر کار بر می گردم، تو کوچه اول که می پیچم یه بویی پرتم میکنه به بیست و اندی سال پیش.
اونروزها یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین تفریح تابستونه ما اومدن به تهران و خیمه زدن در خانه دایی جان بود.
غروبا که میومدیم بیرون توی هوای دم کرده غروبای تابستونی تهران یه بویی میومد، بوی دم کردگی، بوی قرمه سبزی، بوی ادویه غذاها، بوی آش رشته و خلاصه بوی تابستون تهران.
این روزا که از سر کار بر می گردم، تو کوچه اول که می پیچم بوی تابستون تهرون میاد.
توصیف زیبایی بود
قلمتون مانا
مطلب خوبی بود . با سپاس از زحمات شما
مثلث فیروزه ای
http://mf-co.com
بوی تابستون تهران ... من بیشتر حس سنگین غم غروب های تهران را حس می کنم.
غروبای تهران برای من حس خوبی میاره، احتمالا مربوط میشه به خاطرات خوب گذشته.