کوهستان

گاه نوشته های یک فرزند زاگرس که اکنون ساکن کوهپایه های البرز است.

کوهستان

گاه نوشته های یک فرزند زاگرس که اکنون ساکن کوهپایه های البرز است.

نرم نرمک می رسد اینک بهار

روزای آخر اسفندو خیلی دوست دارم. پره از شور زندگی و تلاش و تکاپو و شلوغی. ملت خرید می کنن حتی اگه شده یه شمع، دستفروشا می فروشن و مردم از سر و کول هم بالا میرن. هوا هم خوبه و نه گرم و نه سرد و همیشه بهار. طبیعت هم شروع می کنه به بیدار شدن. خلاصه خیلی خوبه.

سالی که گذشت خوب شروع نشد. دایی بزرگه اوایل سال غریبانه و مظلوم رفت ولی از تابستون اتفاقای خوب شروع شد. همسفری خوب پیدا کردم برای ادامه راه زندگی و خواهر زاده ای شیرین خدا بمون داد.

امیدوارم سال آینده تقدیرهای نیک پیش روی باشه و آرزومندم که همه نزدیکان و دوستان سالی خوب بسازند.

پ.ن.: عکس بالا یه گل حسرته که آخرای زمستون رو تپه بالای خانه پدری روییده بود. ناگفته نمونه که معمولا تعطیلات خانه پدری چتریم و یکی دیگر از نکات خوب نوروز همین نفس کشیدن در خانه پدری و دیدن اقوام و خویشان است.

محلی برای دریافت فایل کتابهای درسی

خیلی وقت بود که میخواستم کتابهای درسی دوره های کاردانش و فنی حرفه ای و بخشی از کتابهای درسی مثلا جغرافیای استانها رو ببینم. یه روزی که داشتم تو وب جستجو می کردم رسیدم به این سایت:

http://chap.sch.ir

تو این سایت که مال آموزش پرورشه میتونید فایل pdf کتابهای درسی را دانلود کنید. برام خیلیاشون جالب بودن از جمله کتابایی که گفتم.

اگر کتابهایی دریافت کردید خوشحالم بدونم نظرتون رو.


داستان سکه

هفته گذشته باید یه سکه از صرافی می خریدم. دستگاه پرداخت داخل صرافی کار نکرد و فروشنده شماره کارتی به من داد تا پولو واریز کنم. خودپرداز اول و دوم هر دو خطا دادن که پاسخی از صادرکننده کارت دریافت نشده و بالاخره خودپرداز سوم که ماله صادر کننده کارت بود امکان انتقال به کارت رو فراهم کرد و خطا نداد.

با در دست داشتن رسید انتقال وجه رفتم و سکه رو گرفتم غافل از اینکه بعدا پیامک بانک رو که بررسی کردم فهمیدم خودپرداز دوم هم مبلغو کم کرده بود و در واقع دو تا پول سکه از حسابم کم شده بود. منتظر 72 ساعته معهود شدم که وجه برگرده که بر نگشت و خوردیم تعطیلیای آخر هفته، خلاصه این هفته رفتم دنبالش ببینم چی شده. رفتم بانک و صورتحساب گرفتم گفتن پول هر دو بار با موفقیت منتقل شده و من که قبلا کورسوی امیدی داشتم که پول پیش بانکهاست حالا باید خودمو آماده می کردم که یه جوری پس بگیرم پولی که تو حسابه آقای فروشنده بود و دو بار از حساب پول منتقل شده بود برای یک سکه.

خلاصه تو ذهنم سناریوهای مختلفو مرور کردم که اگه گفت پول نیومده بگم بره کارتشو چک کنه و اگر کلا زد زیرش باید چجوری ازش بخوام و بعد تهدید به شکایت کنم و اگر اینم جواب نداد واقعا برم دنبال شکایت و شکایت کشی.

رفتم تو صرافی و داستانو گفتم، کارتمو گرفت و شمارشو بررسی کرد، بعد کارت ملیمو دید و در کمال تعجب من پاکت زیر رو گذاشت رو پیشخون و گفت که دسترسی به من نداشتن و عذرخواهی بابت درشت نبودن اسکاناسا و گفت میتونه عوضشون کنه و من که کاملا خوشحال بودم و مقداری هم یکه خورده بودم، تشکر کردم و اومدم بیرون.

خیلی برام جالب بود و تعجب آور که تو این دوره و زمونه هنوز میشه امیدوار بود به وجود همچین آدما و برخوردایی.

آغازی نو

مدتی بود که به دلیل درگیر شدن در یک گرفتاری شیرین نتوانستم سری بزنم اینجا. این چند وقت درگیر آغازی نو هستم که امیدوارم به فرجامی نیک بیانجامد.

از دوستانی که سر زدند اینجا ممنونم و بابت اینکه نتوانستم باشم پوزش می خواهم.

این روزها که می گذرد

روزهایی که گذشت با خندوانه رامبد جوان خوش می گذشت و راستشو بگم خیلی چسبید امین حیایی رو حذف کردیم میلیمتری، خلاصه خوش میگذشت که روزهای حج رسید و چه حجی. اولش که با افتادن جرثقیل شروع شد بعدشم که کشتارگاه منا. خیلی ناراحت کننده و دلخراش بود و عملا اعیاد ذی حجه یه جورایی روزای عزاداری شد. راستش امید دارم که عمدی در کار نبوده باشه ولی به هر حال کشتاری به معنای واقعی به وقوع پیوست و  هیچ توجیهی از مدیران و مجریان حج پذیرفته نیست. حتما باید با خاطیان برخورد بشه و همچنین راهکار واقعی برای جلوگیری از این جور اتفاقها اندیشیده بشه. اما اگر عمدی در کار بوده باشه که البته تشخیص اون به عهده گروههای حقیقت یاب صالح هست، حتما باید برخوردی در شان با قاتلان بشه. میگن اگه سگی گازت گرفت نباید تو هم سگه رو گاز بگیری ولی به نظرم اگر سگی گازت گرفت برای اینکه حساب کار دستش باید حتما باید تنبیهش کرد که دفه دیگه هوس گاز گرفتن به سرش نیفته.


داغی رسید و باغ منا را برشته ساخت

در روز عید ،خرمنی از خیل کشته ساخت

شیطان، ز"رمی" خویش،گرفت آخر انتقام
باماتمی که قلب حرم را برشته ساخت

آل سعود، محشری ازخون و اشک وآه
درسوگ حاجیان زحج بر نگشته ساخت

حجاج را چودانه تسبیح بر زمین
افکند و تار و پود دلم رشته رشته ساخت

"تبت یداابی لهب" آری بریده باد
آن دستها که در حرم از کشته پشته ساخت

با پاره های جامه احرام حاجیان
فرشی سفید از پر وبال فرشته ساخت

شاید که می رود ز منا سوی کربلا
این کاروان که بیرقش از خون نوشته ساخت...

افشین علاء 94/7/10