کوهستان

گاه نوشته های یک فرزند زاگرس که اکنون ساکن کوهپایه های البرز است.

کوهستان

گاه نوشته های یک فرزند زاگرس که اکنون ساکن کوهپایه های البرز است.

بوی عیدی بوی توپ

اسفند ماه همیشه پر از شور و شوق بوده و یه حس عجیب همیشگی. سوغات امسالش برای من علاوه بر اینها یه بغضی بود که بعضی وقتا بدجور می پیچید تو گلوم.

سال 93 خیلی عچیب بود، آغازش با دزدی وسایل دایی شروع شد و تابستانش هم با دزدی از خونه من ادامه یافت.

اواخر تعطیلات بود که خدا یه بار دیگه لطفش شامل حالمون شد و آبرار معجزه آسا از یه تصادف جان به در برد و خدا دوباره بخشیدش بمون. آبرار ازدواج کرد و در آخرین روزا هم بالاخره فارغ التحصیل شد تقریبا.

راستی امسال یه مار نوگل نوشکفته هم مهمونمون شد تابستون ولی ما رسم مهمون نوازیو به جا نیووردیم و تحویلش دادیم آتش نشانی، امیدوارم صحیح و سالم باشه این مهمونه ناخوانده.

امسال تصمیم گرفتیم به پایانی تلخ برای جلوگیری از تلخیه بی پایان احتمالی.

خیلی سخت بود و هنوزم ترکشاش باقیه و جای بعضی زخماش میسوزه ولی به هر حال بهتر از بلا تکلیفیه و سر در گمی.

این روزا دارم کم کم بازیابی میشم و خودمو پیدا می کنم.

امیدوارم سال 93 سال بهتری باشه.

نمیگم سالی خوب داشته باشید چون سال خوب داشتنی نیست.

دعا می کنم برای همه که سالی خوب بسازیم در پناه پروردگار مهربان و با توکل به او و تلاش پیگیر خودمون.


یا حق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد